بر تربتت شدیم نخست ورود خویش
تا بر تو افکنیم نخستین درود خویش
آری سزد نخست سرودن درود تو
کز بهر حق سرودهای اول سرود خویش
ای قائدی که قاعدۀ ملک از تو ماند
بنگر یکی به قلب و جناح جنود خویش
بستی زمام ملک به حبل المتین دین
وین رشته تافتی همه از تار و پود خویش
اسلام بود و دولت اسلامیان نبود
بودن بلی چه سود جدا از نمود خویش
اسلام از قیام تو بود و نمود یافت
کاندر نمای حق بنمودی تو بود خویش
تشکیل یافت دولت پاکان به همتت
همت چو خواستی ز خدای ودود خویش
کردی سپاه وحدت و ایمان و انضباط
تا غالب آمد به عدوی عنود خویش
مردم به سود خویش حسود جماعتند
تو بهر سود جامعه گشتی حسود خویش
مردم به بذل مال نهادند نام جود
تا هرکه مال دارد نازد به جود خویش
غافل که صاحب کرم است آنکه چون جناح
اندر نجاح خلق گذشت از وجود خویش
بسیار قائد آمد و نقش عظیم زد
کافزون کند ثمر ز قیام و قعود خویش
لیکن یکی چون قائد اعظم نبرد سود
کز بهر سود خلق فدا کرد سود خویش
مسجود از آن شدی که به جز بر در خدای
بر هیچ درگهی تو نبردی سجود خویش
هر چند حد عالم و آدم معین است
تو برتر از حدود رساندی حدود خویش
خلد برین مرد خدا نام باقی است
آن نکه نام نهاد از خلود خویش
از ما درود بر تو که ما از پی درود
بر تربتت شدیم نخست ورود خویش